محل تبلیغات شما

چقدر گذشته از آخرین باری که اومدم و اینجا نوشتم. میدونی چرا؟ چون کلی نوشته های پراکنده در مورد گل دخترم دارم که اصلاً نمیدونم کدومشو اینجا نوشتم و کدومشون رو ننوشتم. اما جالبه که این بچه هر روزی یه رنگ و شکلی داره. کارهای هر روزش با روز قبل زمین تا آسمون فرق داره.

امروز اومده به من میگه مامان من همه کارای خونه رو می کنم تو بشین درستو بخون. حالا نیم وجبی وقتی بهش میگم بیا ظرف های ماشین ظرفشویی رو خالی کن یا چند تا لباس رو تا کن فرار میکنه ها، باید هزار تا انگیزه براش تعریف کنیم ولی ادای آدم بزرگ رو در میاره. این دل مهربونش آدمو دیوونه میکنه. میاد بعضی وقتا اینقدر به من مهربونی میکنه که دلم میره. من دراز کشیده بودم روی مبل، نه فقط پتو رو من انداخته و هر چی خواستم برام آورده، چون داشتم یک کتاب راجع به دوران جنگ می خوندم و گریه ام گرفته بود اومد منو بغل کرد. خیلی دوسش دارم.

نمیدونم قبلا گفتم یا نه، چند ماه یه چیزی حدود ۸ ماه که با خانمهای فامیل جلسات تدبر در قرآن داریم و این بچه ها کلاس قرآن دارن کنارش. چقدر روحیه نرگس فرق کرده. شب به شب شروع میکنیم با همدیگه یه سوره را تمرین می کنیم. من که مدت‌ها بود فکر می کردم که اصلاً دیگه حافظه م جواب نمیده قشنگ تونستم چندتا سوره رو خودم حفظ بشم و عجیب نرگسه که الان با علاقه میگه برام بخون سوره م رو. اول یه دور من می خونم اون تکرار میکنه. آخرش هم یه دور کامل من میخونم. همین نظم و کامل حفظ کنه و هر شب میگه برام بخون. خیلی قشنگ داره یاد میگیره من باورم نمیشه یه نفر بدون فهم یه چیزهایی همینطور بهتونه خوب یادشون بگیره. البته تقریباً همیشه ازم می پرسه که داستان این سوره چیه.

این روزها داریم دنبال مدرسه میگردیم برای ثبت نامش و واقعا نمی تونیم به نتیجه درستی برسیم. مذهبی بودن و البته با رعایت اعتدال برامون اهمیت داره، تربیت و نهایتاً آموزش هم مه برامون مهمه. خیلی دوست دارم مدرسه مفید بره. احساس کردم خیلی آدم‌های خوبی بودند ولی خب راهش خیلی دوره. از نظر من میارزه به اینکه اخلاق بچه بعدا باشه تنگ‌نظری توش نباشه ولی خوب از یه طرف محمد معتقده که راه موجب فرسایش میشه. این وسط جالبه که مامان و بابا ها هم چقدر نظرات متفاوتی دارند و راه هایی که خودشان رفتند و حالا ما میخوایم بریم اونا قبول ندارم.

چند روزیه که کرونا حسابی توی ایران هم اپیدمی شده . الان یک هفته است که منو نرگس توی خونه روزا رو با همدیگه میگذرونیم. البته خب اون همش میخواد که من باهاش بازی کنم یا اینکه تلویزیون ببینه. دلم نمیخواد زیاد تلویزیون ببینه برای همین بیشتر مجبورم خودم باهاش بازی کنم و کارهای خونه ام که وقتی از صبح تا شب همش تو خونه باشیم چند برابر میشه. وعده های غذایی دو سه برابر شدن بریزوبپاش دو سه برابر شده، کمی سخته ولی احساس آرامش ما کنار همدیگه فوق‌العاده است. وقتی هم که آدم توی خونه میشینه اصلا انگار دیگه نمی خواد بیرون بره.

صبحا بیدار میشه و میاد با قوقولی قوقو بیدار شین ما رو بیدار میکنه. سریع لباس مهدکودک رو میپوشه و میره جلوی تلویزیون میشینه تا وقتی که ما آماده بشیم و بریم. جالبه که این لباس پوشیدن رو هنوز دوست داره کسی توش بهش کمک کنه. خیلی زود یاد گرفت که خودش لباساشو بپوشه. ولی از اولین باری که کوتاه آمدیم و کمکش کردیم توی لباس پوشیدن دوباره برگشت به اونجا که هر دفعه بگه بیاین کمکم. موقع انجام دادن کارها مثل لباس پوشیدن اصلا تمرکز نداره یعنی حتی در حین پوشیدن یه آستین تا آستین بعدی میره سراغ بازی.

برای من خیلی عجیبه که نرگس موندن توی خونه پیش من رو از مهدکودک رفتن بیشتر دوست داره. این همه هم بازی داره با انواع و اقسام بازی ولی بازم خونه رو ترجیح میده. امروز مربی شون یه سری ویس گذاشته بود روی گروه و یه سری بازی به بچه ها داده بود تا این روزا که توی خونه هستیم بازی کنیم اگه بدونی با چه عشقی اینا رو یه دور گوش می داد بازی می‌کرد برای باباش پخش می‌کرد بعد فیلم و عکس هایی که دوستاش از خودشان گذاشته بودن رو به ما نشون میداد.

ادای آدم بزرگ‌ها

تمرین برای به کار گیری اصطلاحات

مادری بالا می گیرد ... آبله مرغان

رو ,یه ,بازی ,خونه ,خیلی ,هم ,توی خونه ,یه دور ,لباس پوشیدن ,جالبه که ,که این

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Jesse's page William's info gietechbirthmo دانلود تم پاورپوینت و قالب پاورپوینت diasorvage exangregin monjii313 مسجد-وهیئت سرابی های مقیم مرکز (جوادیه) وبلاگ رسمی نیمار در ایران حج رحمت